عنقای مغرب
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
غزل شمارهٔ ۷
حافظ
صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
کان جا همیشه باد به دست است دام را
در بزم دور یک دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه دارالسلام را
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط لوگوس در 1395/03/19 ساعت 04:09:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1395/03/19 @ 10:30:09 ب.ظ
پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو]
با سلام و احترام
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
به سامانه خوش آمديد.
موفق باشيد.